عارت آمد که دمي قصه‌ي ما گوش کني؟

شاعر : اوحدي مراغه اي

قصه‌ي غصه اين بي‌سر و پا گوش کني؟عارت آمد که دمي قصه‌ي ما گوش کني؟
حال درويش بپرسي و دعا گوش کنيپادشاهي تو، ازين عيب نباشد که دمي
عرضه دارد سخني وز سر پا گوش کنيچه زيان دارد؟ اگر بي‌سر و پايي روزي
که صوابي بگذاري و خطا گوش کنيگوش بر قول حسودان مکن، اي رانه رواست
کان چه از صدق بگويم به صفا گوش کنيبا تو از راستي قد تو مي‌بايد گفت
من گرفتم که بگويم، تو کجا گوش کني؟خلق گويند که: با او سخن خويش بگوي
قصه‌ي اوحدي از بهر خدا گوش کنيبه خدا، گر بودت هيچ زيان گر نفسي